
شهید معظم عبدالرضا فقیه
« این اسلام که امروز ما را در زیر سایه خود گرفته است، مرهون زحمتهای طاقت فرسای پیامبر اکرم(ص) وشکافته شدن فرق علی (ع) وشکسته شدن پهلوی فاطمه(س) وپاره پاره شدن جگر امام حسن مجتبی(ع) و فاجعه خونین وجانگداز کربلا که حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) با خون سرخ خود درخت اسلام را آبیاری کرد و بااسیری رفتن حضرت زینب(س) به شام وازآن روز تا به حال هر روز با پرپر شدن گلها به دست ما رسیده است.
پس اسلام برتر از این است که تمام مردان خدا به خون بغلتند واین پدیده بزرگ الهی که خداوند برای مسلمانان منّت گذارده است،پاینده بماند.
بنده به عنوان یک نفر از جامعه مسلمین احساس وظیفه کردم،ولو اینن که بعد از گذشت چند سال دیر جنبیدم، که از امام حسین(ع) وامام خمینی در پیشگاه پروردگار متعال عذر می خواهم و در سفری که به پابوس حضرت رضا(ع) رفتم، در کنار حرمش تقاضای شهادت فی سبیل الله کردم و آمدم یزد،چند روز بعد اعزام بود، آمدم جبهه تا در کنار رزمندگان ومدافعین از حریم اسلام بمانم به قول امام این جهاد وظیفه ما است وما باید از اسلام دفاع کنیم ودین خود را به اسلام ادا کنیم.
پیامی دارم به ملّت ایران که سنگر مساجد را حفظ کنند ونمازهایشان را باجماعت وبا خضوع وخشوع(باحضور قلب) بجای آورند وحتماً در نمازهای جمعه شرکت کنند واز روحانیّت فاصله نگیرند. وحدت داشته باشند و به فکر لذّتهای دنیوی نباشند. با استفاده از این دنیا، آخرت خود را آباد کنند. امروز سرافرازی وسعادت آخرت را می توان در زیر پرچم امام خمینی وجمهوری اسلامی وخط امام کسب کرد. با هوای نفس خود که جهاد اکبر است بجنگید وخود را از قید وبند شیطان رها کنید وبه ریسمان الهی چنگ بزنید ودستورات الهی را اجرا کنید و قرآن را در زندگی خود پیاده کنید.»
«گزیده ای از وصیت نامه شهید عبدالرضا فقیه (10/10/1364)»
عبدالرضا فقیه فرزند محمد جواد، بیستم دی ماه در سال ۱۳۴۰ در روستای ابراهیم آبادرستاق یزد چشم به هستی گشود.از همان کودکی ، بهترین درسها را در مکتب خلوص پدر وآغوش پر مهر وعطوفت مادر و در مجالس امام حسین(ع) فرا گرفت ودست در دست پدر به مسجد گام می گذاشت وجان تشنه اش را با آیات نورانی قرآن وتعالیم وحی سیراب می کرد.
دوران ابتدایی در زادگاهش ودوران راهنمایی در روستای شمسی وسال اول متوسطه را در روستایی دورتر با نمرات ممتاز گذراند. در سن ۱۷ سالگی متأهل شد ودست از درس ومدرسه شست وبه کار وتلاش در کشاورزی ودامداری روی آورد.
او در زندگی پر فراز ونشیب خود دارای ۳ فرزند شد. زمانی قلبش را جرقه ای ونوری خاموش نشدنی احاطه کرد و با امام هشتم حضرت رضا(ع) تقاضای فوز عظیم شهادت را نمود.
یک شب خواب دید که خود با برادر شهیدش، اسب سواری را دیدند که از دستان قطع شده اش خون جاری بود وبه آنها می گفت:«مرا یاری کنید». من(عبدالرضا) یک دستمال داشتم به یک طرف دست بریده بستم وبرادرم محمد حسین نیز دست راستش را با دستمالی بت.
خودش تعبیر کرد که من به زودی شهید می شوم که خوابش، خواب صادق بود.
او وبرادرش در یک عملیات وبه فاصله کمتر از یک ساعت هردو، اوّل برادر کوچکتر وبعد خود او که بزرگتر بود، به فوز عظیم شهادت نایل آمدند.
او در عملیات والفجر۸ ( اروند رود ) و در تاریخ ۲۱/۱۱/۱۳۶۴ چون شب پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ جان خود را تقدیم جان آفرین کرد ودر گلزار شهدای ابراهیم آباد حسینیه شهدا به صاحب خاک سپرده شد.
- نویسنده : حجت امینی














Sunday, 26 October , 2025